وقتي که گريه کرديم گفتن بچه است................. وقتي که خنديديم گفتن ديونه است.................. وقتي که جدي بوديم گفتن مغروره............................. وقتي که شوخي کرديم گفتن سنگين باش............................. وقتي که حرف زديم گفتن پر حرفه................................................... وقتي که ساکت شديم گفتن عاشقه.............................................. حالا ام که عاشقيم مي گن گناه
نوشته شده در 90/06/28ساعت 13:51 توسط gomnam| 29 نظر |
صبح زود با صداي امواج دريا از خواب بيدار شدم به ساعت رو ميز نگاه كردم 7:30 بود و بايد كم كم اماده مي شدم
زودي پايين رفتم ناز گل خانوم صبحونه رو اماده كرده بود ولي من فقط به خودن يه ليوان چاي بسنده كردم بقيه هم سر و كلشون پيدا شد.ولي از همتي خبري نبود رو به اريا نژاد كردم و گفتم امروز از كجا شروع مي كنيم
اريانژاد - بايد اول يه سر به زمين و مكانش بزنيم
بعدشم شما و اقاي همتي رو نقشها بايد كار كنيد و طرحهاي جديد اماده كنيد
عاشق عاشق تر
نبود در تار و پودش دیدی گفت عاشقه عاشق
@@@@@@@ نبودش @@@@@@@@@
امشب همه جا حرف از آسمون و مهتابه ، تموم خونه دیدار این خونه
فقط خوابه ، تو که رفتی هوای خونه تب داره ، داره از درو دیوارش غم
عشق تو می باره ، دارم می میرم از بس غصه خوردم ، بیا بر گرد تا ازعشقت
نمردم، همون که فکر نمی کردی نمونده پیشت، دیدی رفت ودل ما رو سوزوندش
حیات خونه دل می گه درخت ها همه خاموشن، به جای کفتر و گنجشک کلاغای
سیاه پوشن ، چراغ خونه خوابیده توی دنیای خاموشی ، دیگه ساعت رو
طاقچه شده کارش فراموشی ، شده کارش فراموشی ، دیگه بارون نمی
باره اگر چه ابر سیاه ، تو که نیستی توی این خونه ، دیگه آشفته
بازاریست ، تموم گل ها خشکیدن مثل خار بیابون ها ، دیگه از
رنگ و رو رفته ، کوچه و خیابون ها ،،، من گفتم و یارم گفت
گفتیم و سفر کردیم،از دشت شقایق ها،با عشق گذرکردیم
گفتم اگه من مردم ، چقدر به من وفاداری، عشقو
به فراموشی ،چند روزه تو می سپاری
گفتم که تو می دونی،سرخاک
تو می میرم ، ولی
تا لحظه مردن
نمی گیرم از دل